دلنوشته و خاطره سازی



امروز 25 تیرماه سال 1398 است سه ماه از ارتباط دوباره من و حمید میگذرد ولی انگار این بار با تمامی دفعه های قبل متفاوت است . قبلها فقط در حد سلامی و حال و احوالی ولی حالا  بعد 17 سال حرفهای من و حمید بوی عشق میدهد. بوی نزدیکی بوی اغوش گرم با هم بودن . چقدر این حس و بودن در کنارش را میخواهم . منی که انتهای خط زندگی رسیده بودم حالا با بودن و نفس های حمید زندگی میکنم . حالا با این امید از خواب برمیخیزم که با او باشم برای او باشم مال او باشم . و امروز بلاخره بعد ماه ها حمید از عشق بازی گفت و من عاشقانه نوشیدم طعم عاشقانه اش را . چقدر گوارا بود این نوشیدن. فکرم عقلم من را نهیب میزند مرضیه او مال تو نیست و شب و روزش را با عشق دیگری سر میکند و دلم قلبم نهیب میزند مرضیه دل مهم است دلت مال او ، او هم که دلش را به تو داده پس ارام بگیر در میان بازوان مهربانش خودت را به اغوش او بسپار تا ببردت به عاشقانه ای ارام . 


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها